نمی دانم شاید اینها هم مثل همان واژه های خط خورده ای باشند که از کتاب عمر من
و شعر هایم پاک شده اند. درست مثل شعر هایی که یک روز دوست داشتی برایت
بخوانم .
اما حالاتنها چیزی که برایم مانده دفتر خاطرات و آرزویی ست که هنوز در گوشه ی قلبم سو سو می زند.
آرزویی که به من امید می دهد دوباره چون خورشید پلک پنجره این خانه تاریک را
خواهی گشود و با سبد سبز زندگی به سراغم خواهی آمد و همسفر لحظه هایم
خواهی شد ...
|